درباره شب نامه

برای همه آدم هایی که توی زندگی گمشون کردم، تمام پکت هایی که به مقصد نرسیدن، و تمام هندشیک هایی که بسته شدن.
برای شبهایی که ناتمام موندن، مثل یه اتصال که منتظر ack آخره. برای مکالمههایی که توی بافر موندن و هیچوقت فِلاش نشدن. برای آدمهایی که توی لایهٔ اپلیکیشن دلم بودن ولی فایروال فاصلهها اجازه نداد پورتشون باز بمونه.
این بلاگ، یه جور لاگفایله. یه دفتر خطا برای لحظههایی که کرش کردن. برای تصمیمهایی که مثل کانکشن تایماوت شدن. برای خاطرههایی که مثل دیاناس بدون پاسخ، هرچی صداشون زدم، پاسخی ازشون نیومد.
اینجا، شبها رو با نوشتن پینگ میگیرم. شاید یه روزی، یه پاسخ بیاد. شاید یه روزی، اون آدمها دوباره توی جدول روتینگ زندگیم قرار بگیرن. و شاید هم، فقط اینجا بنویسم که یادم نره چطور یهسری از کانکشنها، هیچوقت استیبل نمیشن.
شاید اگه مسیرها رو مسدود نمیکردن، یهسری از این پکتها بالاخره میرسیدن. شاید اگه بین من و اون آدمها یه NAT نبود که هیچچی رو مستقیم عبور نمیده، میتونستم یهبار دیگه بدون واسطه، یه hello بفرستم.
ولی خب، قوانین جدید میگن که باید هر ارتباطی از یه پراکسی خاص رد شه. میگن همهچی باید مانیتور بشه، حتی سیگنالهایی که از قلب آدم میاد. انگار TCP/IP هم باید مجوز بگیره، قبل از اینکه جرات کنه دست دو نفر رو به هم برسونه.
گاهی فکر میکنم شاید اون آدمها هنوز اونور وایفای منتظرن. فقط چون یه دیاناس نمیتونه آدرس درستشونو resolve کنه، من فکر میکنم دیگه نیستن. یا شاید هستن، ولی زیر یه سقف محدودیت، جایی که حتی فکر کردن به یه ارتباط آزاد، خودش یه نوع حملهی احتمالی به پروتکل محسوب میشه.
در دنیایی که حتی پینگ ساده به یه سرور قدیمی، ممکنه یه اخطار امنیتی تلقی شه، باید به چی دل خوش کرد؟ شاید فقط به نوشتن. فقط به اینکه هنوز یه جایی هست، که اگه درست رمزگذاری کنی، میتونی حرفتو بزنی.
و این بلاگ، یه تونله. یه تونل کوچیک، از دل تاریکی شب، به سمت هر کسی که هنوز منتظره تا بالاخره یه سیگنال امن و بدون فیلتر دریافت کنه. نه برای باز کردن یه سایت خاص… برای باز کردن یه دل.